نمی دانم چرا آسمان هم تشنه باران است، شهر عجیبی داریم ؛ پر از خوبی های بد و پر از
بدهای خوب !!
ُُ ُببار ای آسمان بارانُ ُ
ای ابرها ببارید / بر روی این بیابان / شاید که بوی باران / یادآورد خدا را
می دانم که ابرها به سیاهی دل من کاری ندارند
آنقدر او بزرگ است و جودش بیش از قهر که می بارد
آری می بارد
بروی خاک تشنه و کودک گرسنه و زمین بایر و جنگل سوزان و چشمهای گریان
می بارد.
مرسی ولی من عرضه دوست یاب در دنیای واقعی ندارم مرسی
اما خدای بارونش هم بارون سابق نبود هوای اونو نداشت یاد اونو زنده نکرد زیبایی کمتری داشت
فکر کنم مکان جدید پنهان شدن یک نویسنده وبلاگ حرفه ای رو پیدا کردم
onee.blogsky.com
ممنون دوست عزیز
خودتون رو معرفی نکردین !
باران ببار که دلم هوای................
نیستین؟!!
سلام.
شاید نه حتما!!چون خیلی چیزا با چشم سر قابل دیدن نیست...
ممنون
چرا خسته؟؟!!موفق باشی
بارش باران... تنها چیزی که این روزها برای آمدنش دعا می کنیم...!
گرچه حال و هوای قدیم رو نداشت، اما اومد...
شیشه ی پنجره را باران شست...
امیدوارم بیشتر از اینا بخونمتون.
سلام
ممنون به من سر زده بودی اما من تورو خاطرم نیست میشه راهنماییم کنی...
زور چپان نیست رفیق...
وقتی نمیخواهد ببارد نمیبارد...همین!
این بار هم هستین و نیستین؟!
بله همین طوره
ممنون.شما نیز...
آسمان ما میبارد...
اما گویا آسمان شما قهر است..
دلتان ترک برداشته بس که نباریده..
گریه کن جانا...
ببار شاید دلهای پر از غصه ما هم کمی آروم بگیره
و الان نوبت توست چون ما در این پاییز و زمستان جای تو گرییدیم
سلام دوست عزیز
مثل اینکه وبلاگ شما حذف شده !!!
مرسی بابت کامنت
بی صدا موندی رفیق، فکر کردیم از غیبت در اومدین...
بیشتر بنویسین....