صدا

مانده در گلو

صدا

مانده در گلو

قدر روزگار

 

جای چکمه های شب به روی چراغ 

 

و آشیان پر از تهی  

 

 پر از غم و اندوه 

  

نگاه خسته دیوار به لطف رهگذری 

 

ولی نمانده کمر برای زحمت بار 

 

چقدر ارزان شده است دروغ و ظلم و فساد