من هنوز هم نگاه می کنم
هنوز هم می بینم
هر چند که جای زخم هایی عمیق روی بدنم و روحم باقیست
اما هنوز هم هستم
می خواهم مثبت اندیشی و مثبت نگری کنم ، و نامردی ها را در قسمت پر لیوان ببینم
حیف که در هیچ جا جا نمی شوند
شاید این اتفاقات ما را می پرورد و رشد می دهد
اما...
باز هم نمی توانم فراموش کنم که چه کرد و چه کردم
و چه جالب است
تصویری از یک بیگناه بالای دار
و خندههای گناه کاری که به بیگناه می خندد
ولی می دانم عدالتی بزرگ وجود دارد
و روزی خواهم خندید
و روزی از بالای دار پایین خواهم آمد
روزی .....
این فکر آزارم می دهد و بهمم می ریزد
می خواهم خود را از خود دور کنم
من چه کردم !
توبه می کنم تا دیگر بیگناه بالای دار نباشم
اما نمی شود
انگار که سرشت من را با دار و بیگناهی پیوندی عمیق زده اند
چگونه از خود بگریزم
می خواهم رها باشم ، نمی شود
می خواهم عاشق باشم ، نمی شود
می خواهم لایق باشم ، نمی شود
به جنون رسیده ام
وقتی که از یه سوراخ چند بار گزیده می شوم
ولی باز هم من بیگناهم خام می شود و من را وادار می کند تا بسوزم
برای کسانی که ارزشی ندارند
و در لحظه زندگی میکنند و آنی فراموش می کنند و دشمن می شوند
شاید باید قبل ها بدنیا می آمدم
آنگاه که همه چیز بیشتر می ارزید
آنگاه که لایه ازن سوراخ نبود
....................