کاش یکی از این خواب های زمستانی کوفتم نمی شد
یکی را می خوابیدم
و بیدار شدن دیگر اهمیتی ندارد
*** ای که خفتنت به ز بیداری
مردنت به ز مردم آزاری ***
-----------------------------------------------------------------
چند وقته دلم خیلی واسه پدر تنگ شده
بیقراری می کنم
کاش ، کاش و کاش
تا وقتی بود قدرش رو ندونستم
مدتی دچار وبلاگ زدگی شده بودم ( بیماری جدید ، از مزایای دنیای مدرن ) ولی وقتی
خوب فکرکردم دیدم نه ، نه و نه و نه از خودم خسته شدم !
همه جا دچار نوعی رکود شده
جدیدن خاکستری مد شده ! (البته به جبر بهتر از بی رنگی)
و رنگدونه های چشم بچه همسایمون همش قرمز شده !
صورت حاجی سر کوچمون سرخ شده ( می گن با سیلی صورتشو ...)
من هم دچار درد شدم ( درد بی درمون)
نمی دونم چرا اینطور دارم می نویسم ( باز بهتر از ننوشتنه)
دارم استهلاک کیبور رو بالا می برم !
چیزای جالبی دیدم ، که هیچکس نبیندشون ایشاءالله
مثل دوست ، خنجر ، پشت سر ، باور ، من ، خر (زحمت جمله ساختنش با شما)
خوشحالم که باز آپ کردم ولی از وقتی وبلاگ زدم ( طوری این جمله رو گفتم که انگار خودم
نشستم طراحی کردم ، فضا خریدم و....) بعضی از حسای آدم پر می شه
یعنی می پره ( همون بازی کلاغ پر ، گنجشک ، خر ، سفر )
بگذریم
فعلا زنده ام
نفــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــس کشیدم
هنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوز هستم
پس می شـــــــــــــــــــــوم